آخرین مطالب پيوندها
وبلاگ مهندسی شیمی88روز دانشگاه شهید باهنر کرمان University Kerman Chemical Engineering 88 ماجرای زیبای علم بهتر است یا ثروت جمعیت زیادی دور حضرت علی ( ع ) حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
-یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ -علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید :
یا اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر:جمعیت ایستاده بود پرسید: -علم بهتر است یا ثروت؟ -علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست. - در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد،
-و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار! هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
-یا علی! علم بهتر است یاثروت؟ -حضرتعلی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود. -نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.
-حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند. -با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ -امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشدهایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آنوقت در میان مردم رسوا میشود و ما به مقصود خود میرسیم! مردی که آن طرفتر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آنوقت این ما هستیم که رسوای مردم شدهایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفتههای پیامبر را به مردم ثابت کنیم.
-در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،
-که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است. سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخهای امام شگفتزده شده بودند که…
-نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود. گاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:
-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام را شنیدند که میگفت:
اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم. "من شهر دانش و آگاهی هستم و علی دروازه ورود به آن شهر" پیامبر اسلام (ص) یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:علی(ع),علم بهتر است یا ثروت,ukce88,فرزانه اسدی پور, :: 14:8 :: نويسنده : فرزانه اسدی پور
هوشنگ شهبازی نمیدونم باخبر شدید یا نه؛ روز جمعه 6آبان یک هواپیمای بویینگ 727 که از موسکو میومد در فرودگاه مهرآباد بدون اینکه چرخ های جلوش باز بشه فرود اومد!!!!!!!! این هواپیما 94مسافر و 19 خدمه داشت که هیچکدوم هیچ آسیبی ندیدن!!!!! جان این افراد رو مدیون کاپیتان این هواپیما ،استاد هوشنگ شهبازی، هستیم طبق اخبار بنده( شااااید غلط(!) )، تا به حال از ایشون هیچ تشکری از طرف کشورمون نشده! اما آقای هوشنگ شهبازی ما ازتون متشکریم
این هم آقای هوشنگ شهبازی:
و این هم اون هواپیمای شاهکار(!) :
راز خوشبختی ...
روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.
تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.
سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت . همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟" همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود ...
پنج شنبه 30 شهريور 1390برچسب:سخت ترین سوال جهان,فرزانه اسدی پور, ukce88, :: 13:25 :: نويسنده : فرزانه اسدی پور
سلاااااااااااااااااااام به همه بعد از ریختن کلی عرق شرم و اینا(که خودتون میدونید چرا)خوبین؟سلامتین؟ این مطلبو بخونید جالبه؛منتظر نظرهاتون هستم
مشتی خاکم. سبک و آزاد و بی تعلق. نامی ندارم و کسی مرا نمی شناسد با باد سفر می کنم. گاهی در باغچه ای کوچک اقامت می کنم تا به ریشه ای کمکی کنم و غذای گیاهی کوچک را به او برسانم و گاهی به بیابان می روم تا خلوتی کنم و از خورشید، سکوت و سوختن بیاموزم بسیاری اوقات اما، خاک پای عابرانم خاک پای هر کودک و هر پیر و هر جوان سال ها پیش اما، تندیسی مغرور بودم با چشم هایی از عقیق، تراشیده و بالابلند زندانی دیوار و سقف و مردم. فریفته ی پیشکش و قربانی و دست هایی که به من التماس می کرد. مردم خود مرا از کوه جدا کردند و تراشیدند و آوردند و بعد خود به پایم افتادند
آنها اما از من می خواستند که زمین را حاصلخیز کنم آسمان را پرباران می خواستند که گوسفندشان را شیرافشان کنم و چشمه ها را جوشان من اما هرگز نه چشمه ای را جوشان کردم و نه گوسفندی را شیرافشان و نه هرگز زمین و آسمان را حاصلخیز و پرباران
لذت تمجید، خون سیاهی بود که در تن سنگی ام جاری می شد هیچ کس نمی داند که هر بتی آرام آرام بت می شود
. . . ادامه مطلب ... شنبه 5 شهريور 1390برچسب:مشتی خاک,غرور مشتی خاک را به بت بدل می کند,فرزانه اسدی پور,ukce88, :: 11:24 :: نويسنده : فرزانه اسدی پور
سلام به همه ی بازدیدکننده های گل و گلاب.سال جدید رو به همتون تبریک میگم امیدوارم از امسال، بیشتر از سال های قبلی زندگیتون لذت ببرین
بررسی عصب شناس ها نشون داده که اطلاعات بصری هنگام ورود به چشم ، اول از صافی"لب ها ی گیجگاهی(temporal labes) " می گذرن و تغییر میکنن و سپس به کورتکس بصری منتقل می شن. کمتر از 50% از چیزی که می بینیم ، به خاطر اطلاعاتی هست که وارد چشم هامون می شه.50% دیگه ، نتیجه ی انتظاراتی هست که از جهان ، اونطور که باید به نظر بیاد، داریم!! چشمهاتی ما شاید اعضای دیداری باشن اما این مغز ما هست که میبینه!!!
ادامه مطلب ... |